ترلانترلان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

دوست داشتنی ما

لحظه هامون

1395/9/14 8:54
110 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقت است که نیامده ام تا برایت بنویسم خیلی وقت است که بزرگ شده ای یا به قول خودت زرنگ شده ای (من خیلی زرنگم ظرف میشوررررم بعدم به خودت میگی آفرین باریکلا)

نیامده ام تا بنویسم که شبها و روزها بیشتر، خیلی بیشتر از پیش به من عادت کرده ای و همیشه از من میخاهی که مامان بیا پیشم و هنگام صبح که باید ازهم جدا شویم با من مسیر رفتن به خانه مادر را طی میکنی نه با پدرت

باید میامدم تا بنویسم بهترین جمله ای که این روزها شنیده ام از دهان تو بیرون آمده وقتی که میگی این مامان خودمه

باید امروز همین امروز مینوشتم که تنها دلداده منی کسی که بی پروا هر ثانیه بیشتر دوستش میدارم

و نمیترسم که چه میشود نمیترسم که کمتر دوستم داشته باشی . و این منم که سرشار لبریز و لبالب دستهای کوچکت قلب تند تپنده ات را میپرستم

این منم مامانیِ تو که معجزه زندگیش بازی با توست وقتی رها دور غمهایم دایره وار میچرخم و پاهایمان روی زمین نمیماند سبک پرواز میکنیم و بلند میشویم از جاذبه زمینی که غصه دارد که نمیگذارد شادمانه همه دقایق برایت بخندم

و گیر میدهی ک مامان بخند پلک میبندم لب هارا کش میدهم سر میچرخانم به سویت تا دوباره برق دندان های ریز شیرینت پروانه ام کند و از دام تمام پیله ها بیرون

وقتی که میخواهی سر روی چای تو بگذارم به جای بالشت و من سر روی پاهای نحیفت میگذارم و مادر میشوی همینقدر زود با قلبی بزرگ

اما هر روزی که خوندی و وبلاگت رو چک کردی که مامان چی نوشته سعی کن ببخشی

که هر روز نیومدم بگم دستای کوچولو و نرمت آرامش منه

که هر روز نیومدم بگم خدایا غلط کردم اگه ثانیه ای با دخترم بلند حرف زدم

که هر روز نیومدم بگم چشمای مهربونت باطری قلب منه

هر روز نیومدم بگم که پشیمونم از اینکه بهونه گیریها و نق نق زدناتو نمیتونم تحمل کنم و سرت داد میزنم

از اینکه عصبانی میشم وقتی در روز 5 یا 6 دست لباس عوض میکنی

از لحظه های کوچیک و خاصمون بگم از شیرین کاریات

ازاینکه موزو نوکشو خوردی و بقیشو انداختی توی لوله فاضلاب حموم و در جواب سوالم که پرسیدم موزت کو؟ گفتی اختادم تو حموم و من به جای اینکه اون لحظه از استعدادت حض کنم که برای نخوردن موز انداختیش اونجا،مجبورت کردم با دستای کوجولوت درش بیاری تا بفهمی که کار اشتباهی کردی

از تویی که داری بزرگ میشی و حریصانه ثانیه های خوب بچگیت رو هک میکنم تو سینم

ترلانم قشنگم مهربونم دلسوزم وقتی مامان غم داره چقدر قشنگ میگی ببشید،دیگه تکار نمیشه،مامان باهام قری(قهری)،مامان دوست دارم،مامان دوسم داری؟بخند برام بخند برام. آخه من چطور میتونم تحمل کنم و تورو بغل نگیرم و چند ثانیه فقط محکم بگیرمت و بوت کنم و به هیچی جز تو فکر نکنم

ترلانم منو ببخش اگه همه دقایقم برای خوب بزرگ شدنت نیست اگه حتی یه دقیقه رومو اونور کردم و غافل شدم منو ببخش.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)