ترلانترلان، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

دوست داشتنی ما

سفر به شمال

1394/4/22 8:29
281 بازدید
اشتراک گذاری

14 تیر به سمت شمال حرکت کردیم و به قصد خونه خاله رقیه البته خیلی یهویی تصمیم گرفتیم که بریم مثل همه سفرهای منو بابایی،تو ماشین که زیاد اذیت نکردی ولی وای که اونجا چقد شیطنت کردی و ازونجایی که اونا بچه کوچیک ندارن و همه وسایلشون خطرناک بود من همش باید دنبال تو میدوییدم و توهم بیشتر ازین کار خوشت میومد و بیشتر اینور اونور میرفتی کلا بد غذا شدی و یه روزم که خیلی بهونه میگرفتی که باز فکر کنم به خاطر دندونت بود دندون نیش پایینت که 20 تیر زد بیرون و نیش بالاتم که 5 تیر جوونه زد.

کنار دریا هم بردیمت طبق معمول از آب میترسیدی و گریه میکردی و میچسبیدی به مامانی مثل دفه پیش که برده بودمت پل زمانخان کنار رودخونه،ولی کنار ساحل خیلی شن بازی کردی کلا عاشق این کاری

لاهیجانم رفتیم اونجا هم خیلی بدو بدو کردی بابایی هم زحمت کشید برامون کباب درست کرد و شما هم خیلی دوست داشتی و خوردی خلاصه یه کاری کردیم که بهت خوش بگذره عزیزکم

خونه خاله رقیه با سالی خیلی بازی کردی و اصلا ازش نمیترسیدی سالی هم دوست داشت باهات بازی کنه تازه از بس تورو دوست داشت یه لنگه از کفشتو هم خورد

یه شیرین کاری دیگه هم این بود که یه خر خاکی از رو زمین برداشتی گذاشتی تو دهنت و نصفشو خوردی بعد از پشت میز اومدی پیش من و نصف دیگشو انداختی بیرون البته خودتم خیلی حالت بد شد و خیلی بدت اومد ولی دیگه خورده بودی وای منکه حالم بد شد کلی دعوات کردم که دیگه لولو نخوری امیدوارم متوجه شده باشی که نباید همه چیزو از زمین برداشت خورد.

و پنجمین سالگرد ازدواج من و بابایی هم امسال خونه خاله رقیه اینا بودیم و بهترین هدیه منو بابایی به هم شما هستی که بزرگترین و برترین نشانه ی عشق من و بابایی هستی

اولین باری که سه نفری رفتیم کنار دریا

ترلان خیره به دور دستهاچشمک

ترلان خیره به دور دستها

دس دسی

اینجا بام لاهیجانه ترلان از بلندی ترسیده

ولی خب زودی ترسش ریخت و ذوق کرد کلی

خونه خاله رقیه اینا

اینم سالی که کفش شما به دهنشه

 

پسندها (1)

نظرات (1)

maede mazaheri
10 مرداد 94 16:44
عزززززززیزززز دلم قربون ترلان جون برم که اینقد نازه