شانزده ماهگی دخترکم

جدیدا وقتی کسی دست به وسایلت میزنه ناراحت میشی و میخاهی که ازش بگیری

با سه چرخت خیلی بازی میکنی خودت یاد گرفتی سوارش بشی ولی رو صندلیش بشینی پاهات به زمین نمیرسه به خاطر همین میشینی رو میله جلوش و با پاهات خودت حرکت میکنی تازه مفهوم جلو عقبم یاد گرفتی میگم برو عقب میری عقب میای جلو بیبم میزنی میگم بوق بزن میگی بیب بیب آن آن تازه خیلی هم دوست داری سه چرختو هل بدی

به اردکت و ماشین کوچولوت نخ بستم خوشت میاد نخشو بگیری و دنبال خودت بکشیشون

یاد گرفتی صدای هاپو و پیشی در بیاری

عاشق اینی که یه کیف با در باز پیدا کنی و همه وسایلشو بریزی بیرون یا حتی سعی میکنی که در کیفی که بسته را باز کنی و وسایلشو بکشی بیرون تازه اگه نایلونی سبدی چیزی هم پیدا کنی دوست داری داخلشون چیزای دوروبرتو بریزی

کاملا یاد گرفتی که با لیوان به تنهایی آب بخوری و تقریبا با کمک مامانی از قاشق میتونی غذا بخوری بستنی چوبی رو خودت باید به تنهایی بگیری دستت و بخوری تقریبا هم میتونی ولی نصف بستنی را میریزی به لباست و دور دهنت

صبح که بیدار میشم میبینم اومدی تو تخت ما و کنار ما خوابیدی من اصلا متوجه نمیشم کی از توی تختت میای تو تخت ما

به بابایی خیلی عادت کردی وقتی میره بیرون خیلی گریه میکنی همش میخاهی که با خودش ببرتت ایشونم که هر روز بعد از ناهارت که مامان رضوان بهت میده  شما رو میبره بیرون تابت میده تا بخابی و شبا هم اگه زود بیاد و هنوز نخابیده باشی میرین پارک بازی میکنی و خابت که برد میاین خونه

همینطور اگه مامان رضوان یا خاله نسیم بیان خونمون گریه میکنی میخاهی باهاشون بری

کلا وقتی خاله جونو ببینی بغل هر کسی باشی میری بغلش و خاله نفیسه رو هم خیلی ازش حساب میبری به حرفش کاملا گوش میدی راحت از دستش غذا میخوری و تو بغلشم به راحتی خوابت میبره

ولی سختتر و بدتر از همه اینه که مامانی تا ساعت 4 خونه پیشت نیستم که شاهد همه بازیها و شیرین کاریات باشم و تمام دوران کودکی دخترم همینطوری سپری میشه

پیشی کوچولوی نازنازی با کاکائو دور دهنتو این شکلی کردی

پل زمانخان توی ساحل شنی کنار رودخانه

سلفی کنار رودخونه

بذار ببینم مامان چی میبینه از توی گوشی

هی این رو سرم بوده

عصبانی ازینکه آریا نشسته توی وان تو

اینم مدل بستنی خوردنت