سخت اما دوست داشتنی
زندگی سخت است. زندگی برای آدمهایي كه زيادتر ميخواهند سخت تر است.
هرچقدر سهم بیشتری از زندگی، شور، شوق و عشق بخواهی، باید سهم بیشتری هم از راحتی و آزادی خیال بپردازی.
من هم مثل همه مادرها، روزهای سخت زیادی را سپری میکنم.
نخوابیدن سخت است، گريه ترلان بعضي وقتها كلافه ام ميكند و انرژی دخترم رمقم را ميگيرد، کارهای خانه تمامی ندارند و من از دیدن خودم با موهای ژولی پولی و لباسهای در هم و بر هم در آينه ناراحت ميشوم
دلم برای روزهای خوشتیپی تنگ میشود، وقتی مثل یک باربر حرفهای پا از در خانه بیرون میگذاريم و ساک و کیسه و لباس اضافی و چیزهای دیگر به ما آویزان است. بعضي وقتها کاسه صبرم لبریز میشود وقتی دلنبدم مدام نق میزند. گاهی عصبانی میشوم، مریض میشوم، خسته میشوم، خوابم میآید، سرم درد میکند، تنم کوفته میشود. آدم گاهی دلش برای خودش تنگ میشود.من هم مثل همه مادرها روزها و ساعتهای سختی را سپری میکنم که در آن بعضي وقتها دلم برای خودم میسوزد.
بعد كه ... شب میشود و دخترم میخوابد. تن خستهام را میاندازم روی تخت و به چیزهای خوب فکر میکنم. به خندههای غشغش ترلان. به بازی با دخترم و به دقایقی که بابا با ترلان بازي ميكرد. به لحظهای که ترلان بازویم را گرفت و دستانش را براي بغل شدن باز كرد و به فردا. فردا که ترلان مثل گل واقعی باز میشود و خانهمان را معطر میکند. به گلدان شاد سه نفرهمان که روی دستم نگهش داشتهام تا ترک نخورد.
باغبانی این گلدان سخت است، ولی میارزد. به زیباییاش میارزد.